×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

shabhaye tanhaei

sakhte be khoda kheili sakhte

اين همه پاييزِ بي بارون و اين همه منِ ناشکر

اين همه پاييزِ بي بارون و اين همه منِ ناشکر" عشق زنجيري ست که پاهاي خسته انساني در طلب آن است که بر سر همه راه هايي که مي تواند رفت آواره مانده است! "

-


        

                

 

 

هزار دهقان براي باريدن باران دعا کردند، غافل از اينکه خدا با کودکي بود که چکمه اش سوراخ شده بود...


خودم:


لابد اون کودکه هم مث من دلش مي خواسته بارون بزنه. شايد اونم مث من حاليش نبوده که نمي تونه عين آدم...


           


اولين صبحِ بعد از اولين شبِ باروني اين پاييز:


    /ماشينو سپردم به آقاي برادر و خودم مذوق از اون هواي باحال، خواستم پياده برم بقيه مسير رو. به اولين چهارراه نرسيده...      خوب تاکسي هم از ملزومات زندگي انسانيه ديگه!


        


همين جوري کلي!:


    /اولين باره که پنجره اتاقم اين همه مدت پرده هاي کلفت تجربه مي کنه. حتي در طول روز. تا نبينم و دلم نخواد!


            


يه روز:


     /عودو گذاشتم لب پنجره و نگاهي به بيرون انداختم... ديگه طاقتم تموم شد. دوتا اس ام اس به JF و يه ساعت بعدش تو خيابون بوديم. ولي هوا به احترام ناشي بودن من آفتابي شد!


 => جينگول پينگول نارنجي واسه خودم + کيميا خاتون با يه کتاب ديگه + هات چاکلت روي ايوون (از اون شکلک آب دهنيا که ميهن بلاگ نداره!)


آخ! ديدي آخرش يادم رفت "سلام/خداحافظ"و بهت بدم؟ فکر کنم مجبور بشم اوريجينالشو واست بخرم!

       


فرداش:


    /ديدي آخرش نتونستم؟ حالا با اين کتابه مشغولم فعلا!

             

 


فرداي فرداش:


    /به شيوه خودمون مي ريم سينما، "رفيق بد". تقريبا فقط خودمون توي سالن هستيم و با خيال راحت صندلي هاي مختلفو امتحان مي کنيم! توي يه قسمتي از فيلم که حميد جبلي گوشش نمي شنيده، تقريبا براي اولين بار طنز تصويري ايراني رو تجربه مي کنيم! همون طوري که به مستربين ميشه خنديد، به طنزي که کاملا مربوط به رفتار بازيگر هست، ميشد خنديد. خوشمان آمد!


           


فرداي فرداترش:


    /آره خوب. قابل حدسه. بقيه ش مهمه.


      


يه روز ديگه که حسابش ديگه دستم نيست!:


    /هي همه گير ميدن. خوب که چي؟ ندا تا آخر وقت طاقت نياورد:"دوست جون خوب باش ديگه!" �باشه، سعي مي کنم. کيميا و نسيم مي خواستند بي مناسبت سورپرايزم کنند که با اين ترافيک و چراغ بنزيني که از ديروز روشنه، تقريبا نشد. ياسي کلي اصرار مي کنه که پاشو بيا کنسرت، همه هستيم خوش مي گذره. به بهونه مامان و کنسرت جمعه که بيشتر دوستش دارم، دعوتشو رد مي کنم. شب با رعنا و JF آنلاين کنفرانس مي زنيم، تا از احوالات اون سر دنيا هم بي خبر نمونده باشم. (آخي! يادش بخير. اون سر دنيا رو نمي گم، کنفرانس هاي پينکي رو مي گم. و همچنين ياد وقتايي که شونصد نفري توي اون فسقلي انجمن علمي جمع مي شديم و همه با هم شروع مي کرديم به حرف زدن، که نه، داد زدن!) 


هر کدوم از اينا مي تونست واسه يه ماه سرخوشم کنه...

              

 


يه روز بين فرداها:


    /اون کتابه بالاخره تموم شد. مسخره. شورشو در آورد که. يعني واقعا دختره رو انقدر زد که مرد؟ اونم شمس که انقده بيخيال بوده؟ اونم بخاطر غيرت؟ حيف اون قلم که واسه تخريب يه چنين شخصيتي صرف شد. البته چندان هم قلم نبود! توي کل داستان، بخش هاي کمي پيدا مي شد که ارزش خط کشيدن داشته باشه و کلا از اون دست کتابايي بود که بشه بدون مداد خوند! اي کاش حرف ياسي رو گوش کرده بودم و نمي خوندمش تا انقدر حرص نخورم حالا...   اما يه سري سوالات برام پيش اومده. مثلا اينکه وقتي يه نفر، مث همين خانوم سعيده قدس، ادعا مي کنه که يه داستان تاريخي نوشته درباره  مثلا شبستان مولانا و در حاشيه ش، شمس رو به لجن مي کشه، کسي هست که بهش چيزي بگه؟ حالا از دولت که توقعي نميره، اما واقعا بين کساني که کارشون تاريخ و ادبيات هست، حساسيتي هست؟ و يا حتي اگه حساسيت هم باشه، يکي مثل من که بياد يه همچين کتابي بخونه و هيچي از زندگي واقعي شخصيت هايي که اين نويسنده ادعا مي کنه کلي زحمت کشيده و درباره شون تحقيق کرده، ندونه؛ به چي مي رسه؟ هان؟ حالا اصلا خود نويسنده هم بياد اول کتابش بگه که اينا عينا تاريخ نيست و تخيل خود نويسنده هم توش هست... چه فايده داره اين گفتن؟ و اينکه اصلا داستان هاي تاريخي، با اينکه جذابند، خوب هم هستند؟ 


             


   


پ.ن.:


اميدهايم به حيات خلوت مي ماند؛


گاهي براي آرامش در آن قدم مي زنم


و گاه از کوچکي آن خسته مي شوم.


 

یکشنبه 6 شهریور 1390 - 8:31:35 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 7 شهریور 1390   8:23:55 AM

آقا سامی خوشمان آمد باحال حرف می زنی داداش

همیشه بنویس من یکی از طرفداراتم

 به ما هم سری بزن