×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

shabhaye tanhaei

sakhte be khoda kheili sakhte

خودم<>آيدا><خودم

         


/اين دکتره که تکليف ما رو روشن نمي کنه ببينيم بالاخره رفتني هستيم يا نه!


فقط همه ش دستام عين معتاداي خفن کبوده. اون آقاهه مسئول پذيرش آزمايشگاه هم ديگه باهام دوست شده. حاليش نيست اگه يه نفر هر روز بياد اينجا يعني يه مرگيش هست، ارزششو نداره!


          


/فرموده اند مدت طولاني پشت ميز ننشينيد. ولي پيدا کردنِ تصادفيِ اين* انقدر هيجان زده ام کرد. منم که امکانات محدود! پريـــنترم کجا بود. يواش يواش هم چشام در اومد و هم طوري شده م که اگه دکتره ببينه خودش مي کشدم!


           


/آيدا...  


هان؟ چيه؟ هنوز که شروع نکرده م. اصن نمي نويسم    


    


/انقد خوبه آدم يه دوستي داشته باشه طرفدار اوريجينال! اونوقت هر بار بهش مي گي فلان cdت رو امانت بيار تا رايت کنم، يه دونه اوريجينال(!)شو برات هديه مياره. ها؟ سوء استفاده؟  ؟ نه بخدا!


    


/نمي گم! بيژن بيژني... ولي بقيه شو نمي گم.


حالا! بعد از اينکه رفتم شـــــايد يه گزارشي...


            


/باشه دلم سوخت!


ارتباط از اين طرف:


مقدمه:


" يه بار يه فيلمي از تلويزيون تماشا مي کردم، اسمش يادم نيست. -من اصولا اسم يادم نمي مونه- از اين مستندا که آماتورها مي سازند. راجع به يک جزيره بود که تقريبا همه خانواده هاي اون جزيره تک فرزندي بودند. تلفن زدن به خونه اين آدما شده بود يک مشکل! هر جا تلفن مي زدي، يه بچه گوشي رو بر مي داشت، دو ساعت حرف مي زد، داستان تعريف مي کرد، شعر مي خوند� حالا اين طرف يه نفر داره خودشو مي کشه که بچهه کوتاه بياد گوشيو بده به مامانش، باهاش کار واجب داره! (قيافه ناله هنرپيشه/کارگردان/تهيه کننده/نويسنده/... فيلم خيلي باحال بود، وِلو پاي کيوسک تلفن، داره از حال ميره ديگه!) آخر سر هم بچهه مي گفت مامانم خونه نيست، تلفنو قطع مي کرد! "


و اما در تهران خودمون،


اگه خداي نکرده کار فوري داشته باشي؛ مثلا توي مطب، منشي مي گه بدون شماره پرونده نمي شه، نوبتت شده، دکتر منتظر، منشي خوش اخلاق(!) منتظر، چشمان همه مراجعين به سمت شماست، گوش هاشون هم، (حالا انگار شماره پرونده چه چيز خارق العاده اي هست. فوضول ها!) تلفن مي زني خونه که يه نفر از روي کارت برات بخونه، آيدا خونه ست! �


حالا ارتباط از اون طرف:


آيدا تلفن ميزنه، (درواقع دگمه ريدايل تلفنشونو مي زنه، حالا اگه خدا بخواد شايد آخرين شماره مربوط به خونه ما باشه، شايد هم سوپر محله يا 118 !) مي گه �مي دونستي نون و پنير و بادوم يه صبحانه کامله؟�


- ! نه انقدر علمي...


...


- بگو سيني.


- !    سيني   


- برو بچه نيني.


- :o

- بگو ... (من هيچ وقت اينا رو ياد نگرفتم!)


بعد که گنجينه ادبيات خودش ته مي کشه، اصرار که حالا تو يه دونه جديدشو بهم ياد بده! (در اينجا از همه مخاطبين استمداد مي شود!)


           


و اين هم اولين رکورد بازي Solitaire شه.

           

              

 


                  


پ.ن.:


سخن عشق تو بي آنکه برآيد به زبانم


     رنگ رخساره خبر مي دهد از حال نهانم


گاه گويم که بنالم ز پريشاني حالم


     باز گويم که عيان است، چه حاجت به بيان است


         


-حرف جديد ندارم، قبليو تجديد چاپ مي کنم. حق اعتراض هم تعريف نشده است.-


 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك � بخش تصاوير زيباسازی � سری دوم www.pichak.net كليك كنيد         


          

دوشنبه 7 شهریور 1390 - 6:29:10 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم